سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اوقات شرعی
امروز : یکشنبه 103 اردیبهشت 16
u حافظ - مهدی و عصر اختناق

خشم، خردها را تباه و از درستی دور می کند . [امام علی علیه السلام]

:: خانه

:: مدیریت وبلاگ

:: پست الکترونیک

:: شناسنامه

:: کل بازدیدها: 30800

:: بازدیدهای امروز :14

:: بازدیدهای دیروز :0

::  RSS 

vپیوندهای روزانه

عصر اختناق [47]
گل نرگس [37]
[آرشیو(2)]

vدرباره من

حافظ - مهدی و عصر اختناق

سعید گنج خانی
من فردی ساده زیست پر کار و مسوولیّت پذیر مهربان و عاشق مهدی

vلوگوی وبلاگ

حافظ - مهدی و عصر اختناق

vمطالب قبلی

قران
ائمّه (علیه السلام)
امام حسین
امام زمان
اگر اشکالی بود به بزرگی خود ببخشید
حافظ
زنان
زمستان 1386
پاییز 1386

vاشتراک در خبرنامه

 

! جمعه ها با حافظ

یکشنبه 86/10/16 :: ساعت 1:31 عصر

 

 

v    السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان ( عج الله تعالی فرجک )

 

 

 

v    هنوز خواجه لولاک را نداست بلند

       که هر که را پیمبر منم علی مولاست

 

 

 

v    و نیت این هفته تون چیه ؟؟؟

بسم الله ...

 

بسم الله الرحمن الرحیم

در نماز خم ابروی تو با یاد آمد

حالتی رفت که محراب بفریاد آمد

از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار

کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد

باده صافی شد و مرغان چمن مست شدند

موسم عاشقی و کار به بنیاد آمد

بوی بهبودی ز اوضاع جهان می شنوم

شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد

ای عروس هنر از بخت شکایت منما

حجله حسن بیارای که داماد آمد

دلفریبان نباتی همه زیور بستند

دلبر ماست که با حسن خداداد آمد

زیر بارند درختان که تعلق دارند

ای خوشا سرو که از بار غم آزاد آمد

مطرب از گفته حافظ غزلی نغز بخوان

تا بگویم که ز عهد طربم یاد آمد

 

v    عیدتون مبارک

        التماس دعا

        باعلی

 


¤نویسنده: سعید گنج خانی

? نوشته های دیگران()

! رسم عاشقی

شنبه 86/8/26 :: ساعت 11:15 صبح

پدر امشب هم نخوابید

سرفه های بی امانش ......

دیگر نمیخواهم از دردش بگویم

ازخس خس سینه و پیچیدنهایش به خود

این بار میخواهم از عشقبازیش بگویم و....

امشب پدر باهر"الغوثی" که میگفت به اوج میرسید

و عرش را با پای زمینیش میپیمود

من دیده ام

من سوختن شمع و گشتن پروانه را دیده ام

وهرشب تنهابا مویه های پدر ازخواب ناز برخواسته ام

آری!من عاشقانه سخن گفتن را ازنجواهای شبانه ی پدر آموخته ام

آن هنگام که دردل شب تنها با محبوبش بر سجاده ای سبز خلوت میکند

آن هنگام که "بی دست" رو به آسمان فرج و عروج را ""باهم""میخواهد

نمیدانم آیا تونیز برای محبوبت خوانده ای؟؟

تورانمیدانم اما 

پدر من هرشب باهمان صدای گرفته از درد

باهمان خس خس نفسهایش ازغم روزگاران و بی وفایی دوران

خوانده است و خوانده است

گاه حتی آسمان نیز از سوز دل پدر آرام میگرید

اما پدر هرگز گلایه نمیکند

هرگز از ویلچری که امروز پنچر است نمی نالد

هرگز از دستان بی انگشت و انگشتر نمیگوید

پدر مارا بی چشم می بیندو خدارا بی دست لمس می کندو باهمان ویلچر شکسته اش پله هارایکی یکی بالا میرود تا به خدا برسد

این است عشق و این است رسم عاشقی

همان رسمی که کم کم خاک فراموشی برچهره اش می نشیند

کاش قدرشناس "قدرها"باشیم

این شبهای قدر هم میگذرد وماهنوز اندرخم یک کوچه ایم...

کاش پدر مرا نیز باخود به اوج میبرد

الهی العفو

پ.ن۱:التماس دعا

پ.ن۲:خدایی تا مطلبی رو نخوندی نظر نده!!!

پ.ن۳:بیاین برای همه ی پدرها توی این شبای عزیزدعاکنیم

 


¤نویسنده: سعید گنج خانی

? نوشته های دیگران()


! لیست کل یادداشت های این وبلاگ





Powered by WebGozar